سما

سما

چشم از آسمان بر نمیدارم، چیزی در زمین چشمم را نگرفت
سما

سما

چشم از آسمان بر نمیدارم، چیزی در زمین چشمم را نگرفت

لیلی / مجنون



تو شروع شادی و لحظه پایان غمی

نیمه گمشده من، نه زیادی، نه کمی
تو نگاهت به تموم آرزوهام میرسم
یه فرشته از بهشتی
که تو سرنوشتمی

تو فقط لیلی باش، دل مجنون با من
گذر از این هفت خوان
سخت و آسون با من
لحظه های شادی، همه شون مال تو
غم اگه پیدا شد، تو نترس، اون با من



این شعر را امروز صب اتفاقی خوندم و به دلم نشست. لیلی بودن همون جهاد زیبای زن در سنگر خونه اس؛که اگه به خوبی انجام شه آرامش خانواده را تضمین میکنه...  نباید کار آسونی باشه اما قطعا جواب میده... همممم لیلی بودن... خیلی چیزها را شامل میشه. ناز و دوس داشتنی وآرام بودن. رام و مطیع بودن در عین باوقار و محترم بودن . آراسته و دلفریب بودن در حالی که حیا فراموش نشه. همراه بودن و شیدا بودن. همه اینا علاوه بر  اراستن خونه و هزار تا نکته ظریف خونه داری میتونه ارامش و عشقی  به مجنون بده که از هفت خوان های زندگی گذر کنه.


پ. ن : یادم باشه  تعز من تشاء و تذل من تشاء




گاهی حتی چند تا کلمه واسه مصمم شدن کافیه! 

آخرین ماه سال

ارش ساد را ننوشتم . بیشترین دلیلش قطع شدن اینترنت خونه بود. از شرکت هم فقط به زور به وبلاگ هایی که دنبال میکردم سر زدم. انقدی که انتظار میرفت قوی نبود. مخصوصا بازیگراش که بسیار جوان بودند و به نظر من بازیشون پخته نبود. سبک کلی گروتسک به نظر میرسید اما نواها به این سبک نمیخورد. به هر حال شب خاطره انگیزی شد.


اینروز ها چمبره زده ام روی آثار چخوف. فعلا باغ آلبالو


همیشه هم جنگیدن خوب نیست. گاهی باید بذاری دنیا کاره خودش را بکنه. امروز را  یادم میمونه . روز خوبی بود با M.M ( ادم ها گاهی شبیه اسم هایی میشوندکه برایشان سیو میکنی).


هنوز چطور نوشتن اینجا دستم نیومده. باید  یه نظمی به افکارم و نوشته هام بدم